دیر زمانی بود که از آسمان نور نباریده بود و بر دشت دلها آن فرشته رحمت
بال به پرواز نگشوده بود.
از آسمان سیاهی می بارید و از زمین تباهی می رویید.
نه در آسمان ستاره ای سوسو می زد و نه در زمین چشم چشمه ای پلک
می گشود.
پلیدی و کینه سینه ها را انباشته بود.
همه به هم کینه می توزیدند.
دلها از کینه مالامال بود بی هیچ روزنی به مهر و مهرورزی و رحمت.
آغوشها سرد بود و دستها بی مهر و بخشش.
قلبها سنگ بود و چشمه ها خشک.
زمین بی رویش و آسمان بی بارش و ابرها نازا و بادها سوزان مسموم و
ویران گر.
غم بود که می بارید مرگ بود که اژدهاگونه دهان می گشود.
منشوری نبود که زندگی با آن تراز شود.
برای آب و نان برای ادامه زندگی بسان کرکسها به جان هم می افتادند و آن
گروه که در این آوردگاه چیره می شد و با درّندگی تمام گروه دشمن را شکم
می درید شایستگی می یافت حکمرانی کند و بر دیگران مهتر باشد و سرور.
کانونها همه سرد بودند و انباشته از خاکسترهای بی اخگر مشعلها همه
خاموش فرو مرده و فسرده و شبستانها تاریک.
از مشعلهای روشنی افروز زندگی بخش و گرما ز ا که سفیران حق سر بام
جهان افروخته بودندشعله ای پیدا نبود که مردمان سرگردان وحیران واسیرانِ
سرپنجه های باد و گرفتار آمده در گردبادهای سهمگین به آن سوی حرکت کنند.
از پیامبران پیشین کاروانهای دراز آهنگ نور ستارگان راهنما باورهای روشن جز
فسانه اجاقهای سرد و خاموش نورهای کم سو و خرافه های اندیشه سوز به
جای نبود.
دوران فَترَت به درازا کشیده بود.
چون دیر زمانی بود که کلام خداوند در زمین نور نیفشانده پرتو نیفکنده و اخگر
نیفروخته بود انسان بر مدار نمی چرخید و به راهِ اوج نمی پویید و از گردونه
کمال بیرون رفته بود و در نشیب زندگی سیر می کرد.
افسون و فسانه خرد را از بالندگی شکوفایی حرکت و حرکت آفرینی و موج-
شکنی باز می داشت و با تارهایی که به دور آن می تنید توان پرواز را از آن
می گرفت.
خرد وقتی که از اوج گیری بازماند نشکفد و نشکوفاند نپوید و نپویاند جامعه در
تاریکی فرو می رود و شومی و شوم بختی بر آن آوار می شود. زندگی وقتی
سالم است و در دریای سعادت شناور که بر مدار خرد بگردد و خرد زمام امور
را به دست بگیرد.
حال اگر در جامعه ای خرد در زنجیر شد و درتارهای تنیده شده از خرافه افسون
و فسانه گرفتار آمد و در بند شد زندگی واپس می گراید و بسان آب راکد از
زلالی و گوارایی به آلودگی و ناگوارایی پستی می گیراید.
و زندگی برهنه از خرد و به دور از سرچشمه های زلال خردورزی و خردگرایی،
مردگی است.
و اما...